*~*****◄►******~*
امیر عقیلی سرتیپ دوم ستاد لشگر سی پیاده گردان
گرگان یک روز به حاج همت گفت
"من از شما بدجور دلخورم "
حاج همت گفت: "بفرمایید چه دلخوری دارید ؟ "
گفت :حاجی شما هروقت از کنار پاسگاههای ارتش رد میشوید یک دست تکان میدهید و با سرعت رد میشوید ولی وقتی از کنار بسیجی های خودتان رد میشوید هنوز یک کیلومتر مانده چراغ میزنی ، بوق میزنی ؛ ارام ارام سرعتت را کم میکنی 20 متر مانده به دژبانی بسبجیها پیاده میشوی لبخند میزنی دوباره دست تکان میدهی بعد سوار میشوی و از کنار دژبانی رد میشوی همه ما از این تبعیض مابین ارتشیها وبسیجیها دلخوریم
حاج همت با لبخند گفت : اصل ماجرا این است که دژبانهای ارتشی چند ماه اموزش تخصصی دیده اند اگر ماشینی از دژبانی رد بشود وبه او مشکوک شوند از دور بهش علامت میدن بعد تیرهوایی میزنند اخر کار اگر خواست بدون توجه ازدژبانی رد شود به لاستیک ماشین تیر میزنند
ولی این بسیجیها که تو میگی اگر مشکوک شوند اول رگبار میبندند تازه بعد یادشان میافتد باید ایست بدهند یک خشاب را خالی میکنند بابای صاحب بچه را در میاورند بعد چند تا تیرهوایی شلیک میکنند و اخر که فاتحه طرف خوانده شد داد میزنند ایست
این را که حاجی گفت ، بمب خنده بود که توی قرارگاه منفجر شد
شهید حاج محمد ابراهیم همت
^^^^^*^^^^^
صفحه اینستاگرام خادم الشهدا
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
💕این متن واقعا ارزش خوندن داره
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی
یکی گفت : بلند بگو
گفتم : یک کلمه سه حرفیه _
ازهمه چیز برتر است؟
حاجی گفت: پول
تازه عروس مجلس گفت: عشق
شوهرش گفت: یار
کودک دبستانی گفت: علم
حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار
ديگری خندید و گفت: وام
یکی از آن وسط بلندگفت: وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت: خدا